پایگاه علمی-تحلیلی مؤمنات
پایگاه علمی-تحلیلی مؤمنات

عرفی‌سازی حقوق زنان و خانواده

  • ۵۵۲

سکیولاریزاسیون زمانی اتفاق می‌افتد که ما شرع را مطابق با عرف کنیم و از دین پوسته‌ای عرفی شده ایجاد کنیم. یکی از نمودهای این اتفاق را می‌توان در حقوق و قوانین زنان و خانواده دید. طبق صریح آیه قرآن[1] سنت الهی تبدیل و تحویل بردار نیست و در همه زمان‌ها و شرایط یکسان است. اما داعیه‌ی فمینیست‌ها این است که با تغییر زمان، قوانین و حقوق زنان در اسلام،  باید مطابق شرایط زمانه عوض‌شده و با عرف سازگار شود.

این گروه از این موضوع غافل‌اند که در نظام اجتماعی اسلام ، باید به این نکته توجه کرد که هر آنچه از احکام و شرعیات در آن وضع‌شده است، در همان نظام و چهارچوب جواب خواهد داد و اگر سیستم، چیز دیگری بود (مثلاً لیبرالیسم) و به آن حکمی مانند دیه، ارث یا نفقه  را وارد کردیم، سیستم پس می‌زند. چون نظام طراحی‌شده برای لیبرالیسم بستر پذیرش شرعیات را ندارد و این ظرف سیستمی اسلام است که برای چنین احکامی طراحی‌شده. اگر اسلام در تمام شئون پیاده نشود، نظام در سطح کلان کارکرد خودش را از دست خواهد داد و چه‌بسا احکام شرعی در پازل معین و از پیش تعریف‌شده جا نگیرد. به همین دلیل نمی‌توان اسلام را لیبرال کرد و بالعکس؛ چون این دو ایدئولوژی علاوه بر تقابل در سطح پارادایمی، در بستر پذیرش نیز کاملاً باهم متفاوت‌اند. حالا اگر در اسلام، توازن برخی زیر نظام‌ها، مانند خانواده و ساختار قدرت در آن را برهم زدیم، احکام شرعی، به دلیل این‌که در جای خود قرار نمی‌گیرند، تنش در این نظام ایجاد خواهند کرد. برای رفع این تنش و تهدید سیستمی باید اسلام را در تمام شئون پیاده کرد تا تمامی احکام و حقوق در جای خود قرار گیرند تا بتوانند کارکرد خود را داشته باشند و منتج به محصول شوند.

درروند سکیولاریزاسیون عرف مبنا قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود تا شرع با آن تطبیق پیدا کند و سازگار شود. روندی هم که فمینیست‌ها در طی این چند دهه بر قوانین ما اعمال کرده‌اند از همین الگو تبعیت می‌کند. یعنی تحمیل عرف بر دین و سازگار کردن قوانین و احکام اسلام با عرف. درصورتی‌که آنچه از ابتدای ظهور اسلام در زمان رسول خدا صلوات‌الله‌علیه هم مطرح  بود، مبنا قرار گرفتن دین و شرع و نزدیک و سازگار کردن عرف با آن بود.

 

اگر ما در حال حاضر در حوزه قوانین زنان و خانواده دچار مشکلات جدی هستیم دو دلیل دارد، یکی بر هم زدن سیستم‌عامل اسلام به‌عنوان ظرف و بستر پیاده‌سازی و به‌کارگیری احکام و دیگری به دلیل تحمیل عرف بر اسلام است. در حال حاضر ساختار خانواده ما خصوصاً در حوزه قدرت،  توازن خود را ازدست‌داده و در پذیرش احکام اسلام دچار تنش می‌شود و راهکار چیزی نیست جز بازگشت به اسلام ناب و برگرداندن عدالت به خانواده تا مشکلات برطرف شوند.

 


[1] اسْتِکْبَاراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً ﴿فاطر، 43

[انگیزه] این کارشان فقط گردن‌کشى در [روىِ] زمین و نیرنگ زشت بود; و نیرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگیرد. پس آیا جز سنّت [و سرنوشتِ شوم] پیشینیان را انتظار مى‏‌برند؟ و هرگز براى سنّت خدا تبدیلى نمى‏‌یابى و هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى یافت .

سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً  ﴿الفتح‏، 23

سنّت الهى از پیش همین بوده، و در سنّت الهى هرگز تغییرى نخواهى یافت.

*
فمینیست‌ها  دیدگاه خود را برای سکیولاریزه کردن احکام شرعی در مسائل زنان در دو سطح پیگیری می‌کنند. در سطح خانواده و در سطح اجتماع. در سطح خانواده به شکل خاص به دنبال حقوقی مانند ارث و دیه برابر با مردان، حق طلاق و حق خروج از منزل/کشور بدون اجازه همسر، نفی چندهمسری مردان  و نفی مُتعه هستند و در سطح اجتماعی، خواهان حضور برابر در حوزه تحصیل، اشتغال و قدرت سیاسی‌اند.

چون مبدأ حرکت فمینیسم برابری با مردان است، این سازگاری و تساوی حقوقی در نظام اسلام جواب نخواهد داد و موجب اختلال و تهدید سیستمی خواهد شد. زیرا در اسلام مبدأ نگاه در نسبت میان زن و مرد، عدالت است نه برابری. عدالت به این معنا که هر چیز باید در جایگاه خودش قرار گیرد. زن با نقش‌ها و وظایف منحصربه‌فرد، جایگاه ویژه خود را در نظام آفرینش دارد، مرد هم به همین‌گونه. هر آنچه از احکام برای این دو جنس وضع‌شده مطابق با جایگاه ویژه هرکدام بوده است و زمانی این احکام به کارکرد خود خواهند رسید که روی سیستم‌عامل اسلام ناب نصب شوند و نه روی سیستم‌عامل اسلام سکیولار یا عرفی شده. در غیر این صورت احکام کارکرد خود را از دست خواهند و چه‌بسا ظالمانه به نظر برسند.

در اینجا به اختصار، به چند مورد از تقابل رویکردهای حقوقی فمینیست‌ها با اسلام در حوزه زنان، اشاره می‌شود.

-

1-مسئله ارث و دیه

فمینیست‌ها دیه و ارث را ظلم نسبت به زنان می‌دانند. رویکرد آنان در این بخش، برابر شدن کامل ارث و دیه زن و مرد هست. دلیل آنان این است که در زمان حاضر، زنان نقش اقتصادی و اجتماعی دارند و در ساختار قدرت اقتصادی خانواده با مردان نقشی برابر ایفا می‌کنند.

درصورتی‌که دیه و ارث در بستر اسلام است که معنا پیدا می‌کند و نه‌تنها ظلم نیست بلکه اگر در ساختار اسلام اجرا شود عین عدالت است. حکمت تفاوت ارث و دیه زن و مرد، مسئولیت‌های اقتصادی متفاوت زن و مرد در خانواده اسلامی است و این موضوع ربطی به ارزشمندی یا برتر بودن جنس مرد نسبت به زن ندارد.

-

2-اشتغال و نقش اقتصادی و حضور اجتماعی زنان و حضور در قدرت سیاسی

فمینیست‌ها مبتنی بر اصل برابری، در این دو حوزه هم، قائل به برابری‌اند. درصورتی‌که در اسلام، چیستی، چرایی و چگونگی حضور اجتماعی زن و مرد در عرصه اجتماع، اشتغال، تحصیل و قدرت سیاسی تفاوت بنیادی داد. همچنین تغییر در حوزه‌های قدرت زن و مرد در خانواده و اجتماع، زن و مرد را از هویت زنانگی و مردانگی جدا می‌کند و زنان «مردواره» و مردان «زن‌واره» خواهند شد.

-

3-حق طلاق

همانند موارد قبل، حق طلاق را ظلم نسبت به زن می‌دانند و مخالف برابری. درصورتی‌که حق طلاق در نظام عادلانه اسلام تعریف می‌شود و حکمت‌های ویژه خود را دارد. و جابجایی این حق بر روی نظام خانواده تأثیرات منفی خواهد داشت.

 -

4-حق اجازه مرد برای خروج از منزل/کشور نسبت به زن

این مسئله هم که اخیراً بر روی آن تأکید می‌شود از مواردی است که فمینیست‌ها به دلیل عدم فهم ساختار حکمی آن، نفی‌اش می‌کنند. حکمت این‌که مرد چنین حقی دارد (که البته مرد هم حق ظلم به زن از این طریق را ندارد) این است که زنان در هر دوره‌ای از زندگی، در نقش دختری یا همسری تحت‌الحمایه یک مرد (پدر و شوهر) هستند. و این موضوع از لوازم قوّام بودن رجال بر نساء است. 

-

5-مسئله چندهمسری مردان

همانند تمامی موارد قبل، قشر رادیکال فمینیست بحث برابری در این زمینه را دنبال می‌کنند و می‌گویند اگرچند همسری برای مردان حق است پس برای زنان هم هست! درصورتی‌که چند شوهری برای زنان یک امر باطل و مخالف نظام عادلانه آفرینش است.

گروه غیر رادیکال هم در مواجهه با این مسئله چند رویکرد دارند، حذف صورت‌مسئله، یکی برای دختران وزنانی که از ازدواج محروم ماندند و ندیدن نیاز آنان برای ازدواج، دیگری هم ارائه تفسیرهای متفاوت از آیات چندهمسری مردان در قرآن و محدود کردن آن به زمان صدر اسلام و یا جنگ و یا شرایط خاصی که البته از آن تعریفی ارائه نداده‌اند. درصورتی‌که همچنان مسئله ازدواج و نیاز زنان بدون همسر به آن باقی است و راهکاری برای آن پیشنهاد نشده است.

حقیقت این است که دختران وزنان محروم از ازدواج در همه اعصار و دوران بوده‌اند و اسلام برای این مسئله و حق ازدواج این افراد، راهکار تعریف کرده است. اساساً موضوع چندهمسری مردان، حق زنان است، حق زنانی که از ازدواج محروم مانده‌اند و همچنین عرف، آنان را محروم نگاه می‌دارد.

این افراد به دنبال مطابق کردن شرع با عرف‌اند درصورتی‌که در همه مسائل به‌طور عام و در این مسئله به‌طور خاص، باید عرف را مطابق شرع کرد. نه شرع را به بهانه عرف بیمار تغییر داد، مسکوت گذاشت یا حذف کرد.

در زمان بعثت هم عرف جامعه جاهلی عرب بی‌بندوباری بود و با حسن تدبیر رسول خدا صلوات‌الله‌علیه و ارائه و اجرای احکام شرع، عرف مطابق با شرع شد و بر آن حد خورد.

عرف جاهلیت عرب، برمدار افراط بود و عرف بیمار کشور ما برمدار تفریط است در این مسئله.

-

6-متعه

یکی از مسائل چالش‌برانگیز دیگر که دغدغه فمینیست‌ها و البته افراد مذهبی است، موضوع متعه/عقد موقت/صیغه است. که با برچسب‌هایی مانند هوس‌بازی مردان (همانند چندهمسری)، برچسب فاحشه زدن به زنان و دخترانی که متعه می‌شوند سعی در حذف آن دارند. از دیگر سو، با فروکاست متعه به رفع نیاز جنسی، آن را از کارکرد ویژه‌اش در جامعه می‌اندازند. در صورتی که متعه بسیاری از کارکردهای ازدواج دائم، همانند مودّت و رحمت، سکینت، برخی از جوانب قوّامیّت و تولید نسل را داراست. مسئله قابل توجه در مود متعه آن است که اگر شرایط و جوانب آن به درستی تبیین شود، مشخص خواهد شد که این موضوع هم حق زنان است و هم حق مردان.

-

7-حجاب

و درنهایت به دنبال اصل برابری، برابری در پوشش نیز مدنظر فرقه رادیکال این قشر است و حجاب را محدودیت و ظلم نسبت به زنان می‌دانند و اینان چون در مبانی علمی‌شان نه انسان را می‌شناسند و نه زن و مرد را، راه به باطل برده‌اند. حجاب حق زن است و اتفاقاً سلب آن تضییع حقوق اوست.

 -

تمام مسائل و مشکلات ما در مورد حقوق زنان در خانواده و جامعه، حاصل شکاف فزاینده میان عرف و شرع (دین) است. تا زمانی که این شکاف کاهنده نشود، مسائل ما برجای خواهند ماند.

-

پ.ن: هدف این یادداشت، ذکر حکمت احکام شرعی و نقش‌های متفاوت زن و مرد نبود، بلکه تبیین رویکرد فمینیست‌ها در سکیولاریزه کردن شرع بود. ان‌شاءالله در زمان مقتضی به حکمت هرکدام از این موضوعات به طور جداگانه پرداخته خواهد شد.

*

علامه طباطبایی ذیل آیه 35 سوره نساء، با بیانی روشن، تفاوت ظرفیت اسلام برای پیاده‌سازی احکام شریعت و ظرفیت مدرن که قابلیت پذیرش اسلام را ندارد بیان کرده‌اند. (توضیحات اضافی حقیر بر روی متن تفسیر المیزان با رنگ آبی و داخل کروشه قرار دارند.)

 

ارزش احکام اسلامى در محیط و ظرف اجتماعى تحت حاکمیت اسلام، معلوم مى‏‌گردد.

«اسلام این محرومیت [تفاوت مسئولیت زنان و مردان در خانواده و اجتماع و محرومیت هریک از دو جنس در انجام مسئولیت‌های جنس دیگر] زنان را مهمل نگذاشته، و آن را به مزیتى برابر آن جبران کرده است، مثلاً اگر زنان از فضیلت جهاد در راه خدا محروم شده‌‏اند خداى تعالى این فضیلت را به فضیلتى دیگر معادل آن جبران نموده، و مزایا و فضایلى به او داده که در آن افتخاراتى حقیقى هست، مثلاً اسلام نیکو شوهردارى کردن را جهاد زن قرار داده، و شاید همین مطلب در بین ما (البته مایى که فعلاً در ظرف زندگى فاسدى قرار داریم [یعنی ما در طرف زندگی مدرن که ظرف فاسدی است قرار داریم و چون این ظرف برای اسلام طراحی نشده احکام اسلام در آن قابلیت پیاده‌سازی ندارد] ) آن‌طور که هست ارزش خود را نشان ندهد، ولیکن در ظرف زندگى‏‌اى که اسلام حاکم بر آن است (و در آن ظرف براى هر چیزى به مقدار ارزش واقعیتش ارج نهاده مى‌‏شود، و در آن‌ همه تلاش‌ها و رقابت‏‌ها بر سر فضایلى از انسانیت است که مورد رضامندى خداى سبحان باشد، خدایى که ارزش هر یک از فضایل را آن‌طور که هست مى‏‌شناسد، و براى سلوک هر انسانى مسلکى را معین نموده، و آن انسان را به پیمودن آن مسلک تشویق نموده، و براى ملازم بودن خطى که برایش ترسیم کرده بها و ارزشى معین کرده، که معادل انواع خدمات انسانى، و معادل اعمال آن است) در چنین ظرفى دیگر هیچ خطى بر خطى دیگر برترى ندارد، ساده‌‏تر بگویم در چنین ظرفى فضیلت آن مردى که در معرکه قتال حاضر مى‏‌شود، و باکمال سخاوت خون خود را ایثار مى‏‌کند، از فضیلت زنى که وظیفه شوهرداری‌اش را انجام مى‏‌دهد، برتر نیست، و نیز آن مرد حاکمى که سرپرستى جامعه را به عهده گرفته، چرخ زندگى مجتمع را مى‌‏چرخاند، هیچ‏ افتخارى بر آن زن ندارد، و آن مردى که بر مسند قضا تکیه زده هیچ برترى نسبت به زنى که کودکش را تر و خشک مى‌‏کند ندارد، چون منصب حکومت و قضا- البته براى کسى که در آن دو منصب طبق حق عمل کند، و حق را به‌ حق‌دار برساند- جز خون‌دل و مشقت دنیوى اثرى ندارد چون در ظرف اسلام و براى مرد مسلمان قبول این منصب‏ها در حقیقت خود را به معرض مخاطر و مهالک افکندن است، چون هرلحظه ممکن است حق بیچاره‌‏اى را که به‌جز رب‌العالمین حامی‌ای ندارد ضایع کند،" إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ"[1] رب‌العالمینی که در کمین ستمکاران است، بنابراین چه افتخارى هست براى مردان برزنانی که اگر این مسئولیت‏ها را نپذیرفته‌‏اند، براى این است که رب‌العالمین از آنان نخواسته، و از آنان چیز دیگرى خواسته و برایشان، خطى دیگر ترسیم کرده، که باید ملازم خط خود باشند، و راه خود را بروند. [یعنی مانند یک پازل که قبلا هم در وبلاگ گفته شد. در نظامی که اسلام طراحی کرده است هرکس سرجای خودش با نقش‌ها و مسئولیت‌های ویژه خودش قرار دارد. و تفاوت اسلام و مدرنیسم مانند تغییر صفحه زمینه یک پازل هست بدون تغییر قطعات آن. قطعات پازل احکام اسلامی قابلیت قرار گرفتن در صفحه زمینه پازل مدرنیسم را ندارند.]

پس در مجتمع اسلامى این پست‌ها وقتى افتخار مى‏‌شود، و زمانى اثر خود را مى‏بخشد، و وقتى تعبد به آن براى صاحبش صحیح و مشروع مى‌‏گردد، که صاحبش در پذیرفتن آن نوعى ایثار کرده باشد، و طورى تربیت‌شده باشد که هر پستى را که اجتماع به او مى‏‌دهد در نظرش مسئولیت و بار گران باشد، و در قبول آن ازخودگذشتگی به خرج دهد، در چنین مجتمعى اگر به مرد بگویند تو باید به میدان جنگ بروى، یا کشور را اداره کنى، به خاطر رضاى خدا این بار سنگین را به دوش مى‏‌کشد، و اگر به زن بگویند تو باید در خانه بمانى و نسل را تربیت کنى، او نیز به خاطر خدا قبول مى‏‌کند، و هیچ تناقضى هم در این دو قسم حکم نمى‏‌بیند.

آرى اختلاف شئون و مقامات اجتماعى و اعمال بشرى به‌حسب اختلاف مجتمعات، و جو آن‌ها چیزى نیست که کسى بتواند آن را انکار کند، یک سرباز، یا یک حاکم، و یا یک قاضى مسلمان، اگر افتخار مى‏‌کند به خاطر یک احترام خرافى و غیرواقعی نیست، بلکه یک کرامت واقعى است، و آن این است که توانسته در راه خدا مسئولیتى سنگین را به عهده بگیرد، ولى یک سرباز غیرمسلمان که در محیطى مادى تربیت‌یافته، او نیز در جنگیدن و خون دادن و اینکه حاضرشده است جان خود را در راه وطن خود بدهد افتخار مى‏‌نماید، لیکن به خاطر یک احترام خرافى، و غیرواقعی افتخار مى‏‌کند، و آن این است که وقتى کشته شد و به اعتقاد او نابود و هیچ و پوچ گشت، مردم نامش را در فهرست فداکاران در راه وطن مى‏‌برند، و از خود نمى‏‌پرسد وقتى من هیچ و پوچ شدم کجا هستم که از تعظیم نامم لذت ببرم.

و همچنین یک ستاره سینما در آن جامعه احترامى پیدا مى‌‏کند، که حتى رئیس‏‌جمهور هم آن احترام را نداشته باشد، درحالی‌که شغلشان و آنچه در طول عمر به مردم مى‌‏دادند، بزرگ‌ترین عامل سقوط مقام زنان بود، و شنیع‏٬ترین فحشا و سزاوار شنیع‏‌ترین سرزنش بودند.

پس همه این‌ها که گفتیم علتش این است که ظرف زندگى خوبی‌ها و بدی‌ها و افتخارات و ننگ‏ها را معین مى‏‌کند، چه بسیار جمعیت‏ها که یک امر ناچیز و حقیر را تعظیم، و یک امر مهم و ارزنده را تحقیر مى‌‏کنند، پس هیچ بعید نیست که اسلام امورى را تعظیم کند، و ما مسلمانانى که در محیط مادیت و غرب‏زدگى بار آمده‌‏ایم آن را حقیر بشماریم، [چون ظرف زندگی ما ظرف فاسد مدرنیسم است نه اسلام] یا اسلام امورى را حقیر بشمارد که در چشم و درک ما بسیار عظیم باشد، و بر سر آن‌ها سر و دست بشکنیم، و ظرف در صدر اسلام ظرف تقوا و ایثار آخرت بر دنیا بود، نه ظرفى که فعلاً ما داریم.» 

*منبع: ترجمه تفسیر المیزان، ج‏4، ص: 558-556

 

[1] سوره فجر آیه 14.

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی